صادق زيباكلام»، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران، عدم رهبري جريان اصلاحات، نداشتن برنامه، عدم همياري با مراجع و تخريب هاشميرفسنجاني را از جمله كاستيهاي و اشتباهات اصلاحطلبان در دوران هشت سال حاكميتشان دانست. «صادق زيباكلام» در نهمين جلسه آسيبشناسي اصلاحات كه در محل دفتر حزب اعتماد ملي برگزار شد، در بيان آسيبهاي اصلاحات و اشكالات آن، گفت: «برخي از چهرهها در اصلاحات بودند كه صحبتها و اظهاراتي داشتند كه با سابقه گذشتهشان جور نبود. ميخواهم بدانم كروبي از كي طرفدار آزادي انديشه و بيان شد. خوئينيها كه در دهه 60 قاضيالقضات بود، چه اقدامي در جهت آزادي مطبوعات داشت يا محتشميپور كه وزير كشور بود، براي احزاب و تشكلهاي سياسي چه گامي برداشت كه امروز همه اينها خود را از سران اصلاحات ميدانند و شعار آزادي احزاب و مطبوعات و آزادي بيان ميدهند.» وي افزود: «اصلاحات به اين سوال بنيادين پاسخ نداد كه ميخواهد «طرحي نو» در اندازد يا در همان سيستم باقي بماند. در سيستم ماندن، الزامات خود را دارد. در اين سيستم، هم شوراي نگهبان هست، هم نهاد رهبري و هم مصباحيزدي.» زيباكلام گفت: «برخي از اصلاحطلبان عنوان ميكردند كه نميگذارند ما كار كنيم. سادهترين پاسخ به اين سوال اين است كه مگر قرار بود آنها بگذارند كه شما كار كنيد. مگر شوراي نگهبان و بسيج و سپاه از پشت كوه آمدهاند. يعني آن قدر شما سادهانديش بوديد. خاتمي بايد ميدانست همان شبي كه به او گفتند: «سيد بيا نامزد شو»، اين نهادها نميگذارند كه او كار كند.» وي با اشاره به ساير اشتباهات جريان اصلاحات، گفت: «يكي از اشتباهات فاحش اين جريان آن بود كه رهبري اصلاحطلب كاري نكرد كه در مقابل رهبري قرار نگيرد و ايشان جلوي اين جريان موضع نگيرند. مثلا اولين لايحهاي كه به مجلس ششم رفت و در صحن علني مطرح شد، بحث اصلاح قانون مطبوعات بود و داستان آن از اين قرار بود كه مرتضوي به راحتي آب خوردن نتواند روزنامهها را ببندد. رهبري پيغام داد كه «اگر اين لايحه را در صحن علني ببريد، من موضعگيري خواهم كرد» و اشتباه فاحش اصلاحطلبان آن بود كه در مقابل اين پيغام رهبري ايستادند و گفتند: ما وظيفه داريم كه از حقوق ملت دفاع كنيم.» اين استاد دانشگاه ادامه داد: «وقتي اين لايحه تصويب شد، قبل از آنكه به نظر شوراي نگهبان برسد، رهبري نامه داد و آنجا بود كه جريان اصلاحات نشان داد تا چقدر بيمايه است و مدام ميگفت حالا بايد چه خاكي بر سرم كنم!» زيباكلام، اشتباه فاحش ديگر اصلاحطلبان را عدم همياري با علماء و مراجع دانست و گفت: «كساني در حوزه بودند كه دل خوشي از حكومت نداشتند. اصلاحطلبان بايد به آنان ثابت ميكردند كه ما بچه مسلمان هستيم و خطري براي اسلام و فقه نيستيم ولي خود آنان گفتند: اگر فلان آيتالله با ما مشكل دارد، ما چه كار كنيم.» وي در توضيح اشتباه بعدي اصلاحطلبان تصريح كرد: «اصلاحطلبان زود هاشميرفسنجاني را از دست دادند. من در اين باره تعبيري به كار بردم كه هاشميرفسنجاني و عقبهاش براي دوم خرداد به مثابه پلي بود كه قطار دوم خرداد از آن به سلامتي و مباركي گذشت. درست وقتي آخرين واگن رد شد، شيرپاكخوردههايي مثل «اكبر گنجي» و «عباس عبدي» پنجره را گشودند و يك نارنجك انداختند روي پل. همه بحث من با آنها، آن روزها اين بود كه از زدن هاشميرفسنجاني چه گيرمان ميآيد؟ من آن موقع نگاه عملي و كاسبكارانه به سياست داشتم، از اين رو مطرح ميكردم هدف ما از تخريب هاشميرفسنجاني چيست؟ ما ضعيفتر از آن هستيم كه هاشميرفسنجاني را نداشته باشيم.» زيباكلام افزود: «اصرار دوستان بر تخريب هاشميرفسنجاني بر دو عامل استوار بود؛ يكي آنكه از زرق و برق زدن هاشميرفسنجاني براي ارتقاي خودشان استفاده كردند و برخي ديگر ميخواستند از هاشميرفسنجاني انتقام بگيرند كه اين يك مساله شخصي بود و بيشتر از اين نميتوانم توضيح دهم. چون هر جور حساب كنيد، تخريب هاشميرفسنجاني به نفع دوم خرداد نبود. من به آن دسته از كساني كه درپي تخريب او بودند، ميگفتم چون جريان مقابل خيلي نيرومند است و شما در ابتداي راه هستيد، حداقل بگذاريد پنج سال ديگر هاشميرفسنجاني را تخريب كنيد.» اين استاد دانشگاه با مروري بر تاريخ يكصد ساله اخير ايران، گفت: «ما در اين يكصد سال اخير دوم خرداد زياد داشتيم. به عنوان مثال 130 سال پيش ميرزا حسينخان سپهسالار، صدراعظم حكومت قاجار شد. آن زمان مشكلات زيادي براي حكومت درست شده بود. ميرزا حسينخان سپهسالار آن زمان همين حرفهاي خاتمي را ميزد. از آزادي و قانونگرايي و گفتوگو و ... سخن ميگفت. روزنامه «مريخ» و «قانون» و برخي ديگر از روزنامهها نيز در آن زمان منتشر شد اما تفاوت ميرزا حسينخان با خاتمي آن بود كه ميرزاحسين خان سپهسالار دو سه سال بيشتر از اين حرفها نزد و خاتمي هشت سال.» زيباكلام تصريح كرد: «ناصرالدين شاه وقتي حكم عزل ميرزاحسينخان سپهسالار را صادر ميكرد، تصريح كرد كه جان تو در امان است. قبل از آن، وقتي ميرزا حسين خان سپهسالار در اوج بود، مرحوم «حاج ملاعلي كني» كه مجتهد پايتخت بود، يك نامه به ناصرالدين شاه نوشت كه ميرزاحسين خان اين بساطي كه راه انداخته است، دودمان تو را به باد ميدهد اما كاري به كار ما نميتواند داشته باشد و ما بيدي نيستيم كه با اين بادها بلرزيم.» زيباكلام گفت: «اين زيباترين و درستترين تعبيري است كه ميتوان راجع به اصلاحطلبان و دوم خرداد داشت و آن اينكه ما خودمان را گُم كرديم و محتشميپور و حجاريان و خاتمي و كروبي باورشان شد كه بر اثر حرفها و تواناييها به پيروزي در دوم خرداد رسيدند. همان طور كه ميرزاحسين خان سپهسالار و وزرايش خود را گُم كردند و امثال ملاعلي كني را نديدند.» اين استاد دانشگاه در توضيح تعبير «گُمكردن خودمان»، گفت: «سال 75 كه هنوز بحث انتخابات مجلس پنجم مطرح بود، بحث رياستجمهوري به تدريج جدي شد و طبق معمول جناح چپ رفت سراغ «ميرحسين موسوي» و گفتند سيد اين دفعه وارد ميدان شو. يعني همان داستان هميشگي كه هر موقع انتخابات، اول بروند سراغ ميرحسين و او نيز با تبختر بگويد نه ديگر فايدهاي ندارد و نميشود كار كرد. بعد از آن رفتند سراغ چهره دوم يعني «سيدمحمد موسويخوئينيها» و ايشان هم گفت حساسيت روي من زياد است و بعد از مدتي دوستان اصلاحطلب سراغ «سيدعلياكبر محتشميپور» رفتند و گفتند تو بيا، كه او هم گفت مصلحت نيست.» وي با مرور وقايع منجرشده به قبولي نامزدي خاتمي، گفت: «بعد از اين اتفاقات بود كه گزينه خاتمي مطرح شد و وقتي دوستان سراغ ايشان رفته بودند، ايشان در ابتدا قبول نكرده بودند اما هر قدر اصرار دوستان بيشتر ميشد، مواضع ايشان نرمتر ميشد. در مجموع تحليل ما اين بود كه هركس بيايد در مقابل ناطقنوري رأي چنداني نخواهد آورد، چراكه ميگفتيم ناطق رأي بين 12 تا 13 ميليون دارد و نامزد چپ رأي بين 2 تا 4 ميليون و اگر تمامي كُردها و بيحجابها و تودهايها را هم به آن اضافه ميكرديد، در نهايت ميشد پنج ميليون. دو سه ميليون هم براي بدلكاراني كه هميشه حضور داشتند، مثل توكلي و جاسبي و ....» وي با اشاره به دلايل حضور اصلاحطلبان در انتخابات دوم خرداد، گفت: «ما به دو دليل معتقد بوديم بايد حتما يك نامزد معرفي كنيم، هر چند تحليلمان اين بود كه رأي نخواهيم آورد. در كوتاهمدت معتقد بوديم وقتي نامزدي را معرفي كنيم، به اعتبار آن ميتوانيم عقده گشايي كنيم چرا كه به هر حال انتخابات يك فضاي بازي را ايجاد ميكند. در بلندمدت نيز تحليل ما اين بود كه پنج ميليون رأي باعث ميشود ما در گوشه رانده نشويم و به هر حال خود را به عنوان يك قدرت معرفي كنيم و براي خود مشروعيت ايجاد كنيم.» وي افزود: «در مقابل ناطق نوري پيشاپيش تمام وزرا و حتي سفرايش را هم انتخاب كرده بود و در همين اوقات بود كه خاتمي نيز به تدريج كانديداتوري را پذيرفت. در ابتدا رفتند با رهبري صحبت كردند. ايشان گفت نظر خاصي ندارم و بعد با هاشميرفسنجاني صحبت كردند. ايشان بسيار هم تشويق كردند. به علاوه تقريبا هاشميرفسنجاني و تمام عقبه او به طور غيرمستقيم از خاتمي حمايت كردند و در عمل هم همين اتفاق افتاد. عمدهترين حمايت به لحاظ اجرايي از طرف كارگزاران صورت گرفت.» زيباكلام، بهاي حمايت كارگزاران از خاتمي را زندان رفتن كرباسچي دانست و گفت: «اين اتفاق حاصل حمايتهاي كارگزاران از خاتمي در زمان انتخابات دوم خرداد بود. تمامي صحبتها در آن زمان كلي بود. مجموع اتفاقات باعث شد كه موجي بعد از عيد 76 به وجود آيد، چرا كه تا ارديبهشت 75 نيز تصورات قبلي را داشتيم و روي رأي پنج ميليون حساب ميكرديم ولي بعد از تعطيلات كه دانشجويان برگشتند، فهميديم قضيه جديتر از آن چيزي است كه فكر ميكرديم و هر كس از حمايتهاي اقشار و صنوف مختلف از خاتمي در شهر خودش ميگفت. اما جناح راست در مقابل فكر ميكرد مجموعه اينها نهايت يكي دو ميليون رأي به رأيهاي خاتمي اضافه ميكند و در مجموع خاتمي در دوم خرداد 76، رييسجمهوري ايران شد.» زيباكلام، مشكل جنبش اصلاحات را از همان آغاز دانست و گفت: «ما هيچ برنامه و استراتژي مشخصي نداشتيم، ضمن آنكه خودمان را جدي گرفتيم. مثلا حجاريان فكر ميكرد به خاطر حرفهايي كه به خاتمي گفته است در تلويزيون بگو، رأي آورده است. افخمي فكر ميكرد عكسي كه از خاتمي گرفته است، باعث رأي بيشتر او شده است. تاجزاده و ساير بزرگان اصلاحات نيز به همين ترتيب، ولي در واقع توجه نداشتيم كه خاتمي به دليل مقابله با ناطق رأي آورد. چون ناطق شده بود نامزد حاكميت و خاتمي شده بود نامزدي كه از بيرون آمده است. در واقع اگر جاي خاتمي، «تير چراغ برق» هم بود، 20 ميليون رأي ميآورد. تنها كافي بود او در مقابل ناطق باشد.» وي با اشاره به عدم ارائه يك برنامه مدون از طرف اصلاحطلبان، گفت: «اگر همان ابتدا شما از خاتمي ميپرسيديد براي قوه قضاييه، صنعت، كشاورزي، تجارت جهاني و اقليت چه برنامهاي داريد، هيچ پاسخي نداشت و يك مشت كليگويي و حرفهاي قشنگ ارايه ميكرد. مثلاً اگر ميپرسيديد كه براي كُردها كه در استان كردستان رأيشان از يزد هم بيشتر بود، چه برنامهاي داريد و آنها از شما انتظار دارند، ميگفت كه كُردها شريف هستند و من كوچك كردها هستم. اما اينها را بايد بگذاريد كنار و خواسته مشخص آنها را بدانيد. چون آنها نيز دقيقا به همين دليل به خاتمي رأي داده بودند، يعني آنها توقع داشتند.» زيباكلام با ابراز تأسف تأكيدكرد: «اين كليگوييها تا سال 84 نيز ادامه يافت و مدام ميگفتيم جناح راست نميگذارد ما كار كنيم، اما بايد توجه داشت كه آن چند ماه اوليه بسيار مهم بود و تمامي امكانات براي اصلاحطلبان نيز فراهم بود زيرا مشتي كه جناح راست خورده بود، آن قدر قوي بود كه گيج شده بود. اما به دليل نداشتن برنامه، اصلاحطلبان تمام سال 76 و 77 را از دست دادند و بعد از انتخابات مجلس ششم بود كه جناح راست توانست به نحوي بلند شود.» وي در پاسخ به پرسشي كه «18 تير را مقطع احياي دوباره جناح راست دانست»، گفت: «خيلي نبايد به 18 تير بها دهيم. 18 تير مقابله و رو كمكني دو جوان بود. «فرهاد نظري و دفتر تحكيم وحدت.» اين استاد دانشگاه افزود: «هر چقدر جلوتر رفتيم، جناح راست بيشتر به اين پوكي پي برد و خودش را نشان داد و فهميد كه در مقابل، خبري نيست و تمام نيروهاي نظامي و امنيتي و صدا و سيما و مراكز قدرت را در دست دارند و اصلاحطلبان نيز در خواب خرگوشي هستند.» وي در پاسخ به پرسشي مبني بر حضور شخصي چون هاشميرفسنجاني در دايره اصلاحطلبان، گفت: «من نميگويم سابقه هاشميرفسنجاني بهتر از كروبي و محتشميپور است، اما هاشميرفسنجاني يك تفاوت بزرگ با آنان دارد و آن اينكه او هيچ موقع نميگويد دموكراسي و حقوق بشر و توسعه سياسي مشكل اصلاحات بوده است، اگر از هاشميرفسنجاني مشكل اصلاحات را بپرسيد، هنوز هم ميگويد چون فرودگاه و سد و جاده ساخته نشد، اصلاحات شكست خورد
.»
برداشته شده از كلوپ يار دبستاني
No comments:
Post a Comment